وقتی...
وقتی اشتباه میکنم بازم دوسم داشته باش،
وقتی گریه میکنم بغلم کن،
وقتی ناراحتم کنارم بشین،
وقتی منتظرم زود خودتو بهم برسون،
وقتی دلم برات تنگ شده وویس بفرست،
وقتی خواستم برم جلومو بگیر،
تو تنها چیزی هستی که بهش نیاز دارم🥺🖤
وقتی اشتباه میکنم بازم دوسم داشته باش،
وقتی گریه میکنم بغلم کن،
وقتی ناراحتم کنارم بشین،
وقتی منتظرم زود خودتو بهم برسون،
وقتی دلم برات تنگ شده وویس بفرست،
وقتی خواستم برم جلومو بگیر،
تو تنها چیزی هستی که بهش نیاز دارم🥺🖤
من بین کلمات گم شدم و تک تک سلولای بدنم دارن بیقراری میکنن؛ اره یچیزیه که نسبت بهش فوبیا دارم ؛ یه کلمست، کلمه ای که عمق مفهومش رو نمیتونه بهت نشون بده شایدم نمیبینمش ولی خب بقیه انگار میبیننش؛ چطور میتونن یه کلمه رو ببینن؟ نه امکان نداره این خیلی کلیشهایه ، اون کلمه ای که من میگم هر کلمه یی نیست کسیم واسش تعریف درستی نداره ، حتی ثابتم نشده وجودش، اصلا هرکسی در موردش یچیزی میگه؛ هرکسی در مورد خودش میگه ، ادم گیج میشه دلیل فوبیامم همینه. ولم کردن وسط کلمه ها ، کلمه هایی که همشون مثل همن هم خانوادن نمیتونم تشخیص بدم کدومشون بود ، انگار باید جواب پس بدم. استرس باعث شده بغض کنم ..
‹ شازده کوچولو پرسید:
دوست داشتناتو میخوای ببری تو گور باهاشون چیکار کنی که ابرازشون نمیکنی؟!
روباه گفت:
من دیگه دوست داشتن ندارم.
شازده کوچولو گفت:
مگه میشه؟!
روباه گفت: آره ...
همه دوست داشتنامو دادم به یکی ولی اون گمشون کرد
حالا هم هر جا دنبالشون میگردم پیداشون نمی کنم ... :) ›
بعضی وقتا قهر نمیکنی که بری؛ قهر میکنی تا ببینی چقدر واسه طرفت ارزش داری، تا وقتی میاد و از دلت در میاره علاقت بهش دو برابر بشه. اگه همه اینو میفهمیدن شبا هیچکس با غصه نمیخوابید، اما حيف اینجا زمینه و قیمت یک عشق تا عشق بعدی، یه قهر سادس!!
پدر بزرگم همیشه میگفت؛
نذار اونی ک دوسش داری
ازت فاصله بگیره و باهات حرف نزنه؛
حرف نزدن آدما رو از هم دور میکنه! :)
میگفت؛
هر وقت مامان بزرگم باهاش
قهر میکرد در ظرف خیاشور رو سفت
میکرد ک مامان بزرگم نتونه
بازش کنه و مجبور بشه
باهاش حرف بزنه!
همینقدر عاشق :)🖤
آدمیزاده دیگه؛
هرچقد هم قوی باشه، وقتی دلش میگیره هیچی از منطق نمیفهمه، فقط از خودش و دنیا و زمین و زمان میپرسه:«یعنی من انقد دوستنداشتنیام؟! چی کم دارم از بقیه؟!»
هیچوقت هم جوابشو پیدا نمیکنه متاسفانه🖤
دیشب اگر اون نبود ، به موقع نمیرسید
معلوم نبود دقیقا تو کدوم قسمت شهر بودم
خیلی با حرفاش آرومم کرد
تاحالا اینجوری به مرز نرسیده بودم
برای خودمم جای تامل داشت
ولی ممنونم ک نجاتم دادی🙂🖤
بعد از اون اتفاق هیچی برام مهم نیست
حتی خودم
فقط میگذرونم
میرم با کسی که دوسم داره
شاید بلکه اون خوشحال باشه:)!
دیگه ایموجی خنده نمیفرستم
دیگه سرخوش بازی نمیکنم
من خیلی تغییر کردم
دیگه اون دختر سابق نیستم
اون دختر تخس دیگه نفس نمیکشه🙂🖤
امشب همینطوری که غرق موزیک بودم تند تند قدم
برمیداشتم تا زودتر به خونه برسم
تاریک بود!
منم مثل همیشه تو سیاهی گم
نمیدونم،فقط میدونم که طوری به اون طرف خیابون پرت
شدم که مچ پام تیر میکشه
راننده منو ندید منم حواسم بهش نبود:)
اگر ثانیه ای دیر جنبیده بودم معلوم نبود امشبم تو کجا سپری میشد
از این اتفاق ناراحت نیستم ، یا نترسیدم فقط بگم که
ناراحتم که سالمم:)
قرارمون این نبود....
آشنای من
من غریبم بی تو
با خیابان ها
من رفیتم بی تو :)
در سکوت شب
خانه زد فریاد
اما تو نشنیدی
دل به پایت افتاد
ارزو کردم
بعد از تو عاقل نشوم🙂🖤
امشب فقط گریه کردم
خدایا اگر هستی اصلا منو میبینی؟هنوز منو یادته؟
من بنده تنهاتم🙂🖤
تنها تر از همیشه
ممنونم که یه وقتایی که یادت میوفتم کنارمی ولی
یکدست نیست:)
ارامش قبل از طوفانه،مگه نه؟
من الان تو قسمت طوفانم🙂
خدا جونم،مهمون نمیخوای؟
حالا که فکر میکنم میبینم چقد آدم اطرافمه ولی ،ولی همه دنبال منفعتن همه دنبال سودجویی هیچکی هیچکی رو بخاطر خودش نمیخواد. چه دلیلی داره توی روت یچیزی بگن پشت سر چیز دیگه؟میخوان به کجا برسن؟ چرا اینقد تحت فشارم؟چرا تظاهربه دوستی میکنن ولی نبودشون بهتر از بودنشونه چرا رفتارا به سرعت عوض میشه و حالت عادی نداره؟چرا؟چرا؟چرا؟
غریب آشنا دوست دارم بیا
منو همرات ببر به شهر قصه ها
دلم میخواد بغلت کنم اما خیلی دوری ازم🥲🫂