هزاران
هزاران امید دارم و هر هزار تویی
.A.
هزاران امید دارم و هر هزار تویی
.A.
شبت بخیر کل وجودم
.A.
فردا آخرین امتحانمو میدم...
چرا مثل پارسال خوشحال نیستم؟چرا هرچی بیشتر به تابستون نزدیک میشیم بیشتر بغضم میگیره؟چرا اون دستی که دور گلومو فشار میده نمیخواد دست از کارش بکشه؟ چرا هیچوقت قرار نیست خوب بشم چرا چرا چرا و چرا...
کنار پنجره میشینمو چشماتو تصور میکنم،دیروزم چقدر خوب شروع شد چقدر ذوق کردم آخه تو چی داری توی وجودت؟
چقدر دوست دارم چقدر جزوی از وجودمی دعا میکنم آرزو میکنم ..
خدا جونم...
کل روز دلتنگت میشم و کل شب بهت فکر میکنم:).
#شبت_بخیر_A
چمیدونستم تو میای و میشی
همه ی دارو ندار قلبم..
چمیدونستم میشی عمر دوباره ی من
چمیدونستم قراره امید بشی...
وسط دلشوره هام،ناآرومی هام،
آخه دورِ چشمای خوشگلت بگردم
من که نمیدونستم بودنت...
میتونه اینقدر قشنگ باشه،
وگرنه میگشتم زود تر از اینا پیدات میکردم..
دُردونه ی قلبم...
.A.
عشق آن بغض عجیبی است که از دوریش نیمه شب بین گلو مانده و جان میگیرد...
دینی هیچی نخوندم
ساعت دهو نیم امتحانهه
و کافیه یه سوال از نماز بیاد که قشنگگگگ.....
کاش از اون بیلبیلکا داشتم که با انگشت عقب جلوشون میکنی و تنظیم میکنی کجای ویدیو برات پخش بشه،اینجوری میتونستم خیلی کارامو جبران بکنم...
شاید اون یکی دیگرو دوس داره
که نشد بهم بگه آره نتونست به روم بیاره
شاید تب عشق من زیادی بود
واسه اون یه حس عادی بود
که تونست تنهام بزاره....
-وایبش>>>
دیشب بعد مدت ها رفته بودیم پارک،برای پیاده روی یا شایدم عوض شدن حالو هوا هرچند من نمیخواستم برم...
داداشم اصرار به بازی داشت
سرسره ها برام خیلی کوچولو شده بودن
چاهار تا پله اندازه یدونه پله بود برام
دیر فهمیدم چقدر زود گذشت دورانی که موهامو گوش خرگوشی میبستمو شلوارک صورتی قلب قلبی میپوشیدم ...
چقدر زود گذشت خندیدنام دنبال بازی کردنام...
آشپزی تو آشپزخونه خیالی...
من نمیخوام بزرگ بشم اینو جدی میگم....
در آغوش بگیرم و نجاتم بده
قاتلی به دنبال من است که گاه به گاه در آینه
میبینمش.
ـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
داستان یوفسکی
شده دردی به دلت ریشه کند آب شوی؟
همه شب با غمدلتنگی خود خواب شوی؟
شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند؟
گره در روح و روانت، به جهانت بزند
شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد؟
گرهات کور شود غم به روانت برسد؟
شده دلتنگ شوی چاره نیابی جز اشک؟
من به این چارهی بیچاره دچارم هرشب
- نامهای برایِ آیندگان.....
یك روز می آیی ك بویی از من
و نسل من نیست ؛
اما این را بدان در نسل ما خنده جرم بود
و خندیدن گناه !
برای ما شادی بد بود شادی کردن مسخره...
مقصر خودمان بودیم ك برای حرف دیگران
خیلی از لذت ها را تجربه نکردیم ؛
اما کلام ِ من ك دنیا را به پایان رساندم
برایت این است ك :
تو بخند ! ته این دنیا بن بست است .
بن بستی ك ب تو میخندد ، ك زندگی
نکردی و تمام شد...
انگار شیرکاکائوم ول شده افتاده زمین.
انگار مغازه هر طمع چیپسی داره جز سرکه ای.
انگار بستنی نخوردم آب شده.
انگار انگشت کوچیکه پام خورده به مبل.
انگار آهنگام اشتباهی از گوشیم پاک شدن.
انگار رفیق صمیمیم دیگه منو نمیخواد.
انگار غروب جمعه ست
انگار همه چی سیاه سفیده.